هرمنوتیک در ترجمه
هرمنوتیک در ترجمه
واژه «هرمنوتیک» امروزه نه تنها به جریان فلسفی، بلکه به پارادایم فرهنگی نیز اشاره دارد. آنچه «دور هرمنوتیکی» نامیده میشود، بیشک، یکی از رخدادهای اساسی است که در قلمرو فلسفی معاصر رخ داده است و تاثیر آن، فراسوی مرزهای شاخههای دانشگاهی، تمامی رشتههای علوم انسانی را دربرگرفته است. در واقع، از منظر هرمنوتیک، تناظر میان گزارهها و اشیاء نه اعتباری خطی است، نه اعتباری عام، بلکه به افق، گشودگی یا سیاق نظریهها و عملها بستگی دارد که اثبات یا ابطال گزارهها به واسطه آنها ممکن باشد.
از نظر کلادینوس هرمنوتیک هنر دستیابی به فهم کامل و تام عبارات گفتاری و نوشتاری بود. اما شلایرماخر هرمنوتیک را «هنر فهمیدن» تعریف کرد و معتقد بود که تفسیر متن دائماً در معرض خطر ابتلابه سوءفهم قرار دارد. از این رو هرمنوتیک باید به منزله مجموعه قواعدی روشمند برای رفع این خطر به کار گرفته شود و از سوی دیگر ویلهلم دیلتای هرمنوتیک را دانشی در خدمت فهم متون نمی دانست بلکه آن را از سنخ روش شناسی و معرفت شناسی برمی شمرد.
در مبحث هرمنوتیک مدرن، هر متن به تعداد مخاطبین خود تأویل و تفسیر دارد که این مخاطبین شامل خوانندگان، منتقدین، مترجمان و… می شود که می توانند خوانشهای متفاوتی از متن داشته باشند که این خوانشهای متفاوت فهم، درک، تأویل و برداشتهای متفاوتی را به دنبال خواهد داشت.
ترجمه تنها برگردان فکر واندیشه نویسنده نیست. وقتی مترجم دست به ترجمه یک متن می زند ابتدا باید خوب اندیشه نویسنده ولایه های زیرین ساختار فکری او را درک کند و آن را در ذهن و اندیشه خود جای دهد تا بتواند همان را در زبان و قالب واژگانی و دستوری دیگری با همان مضمون ارائه کند.
بنابراین مؤلف و یا حتی مخاطب نمی توانند هیچ قید وبندی برای فهم مترجم ایجاد کنند اگر چه جستجوی نیت مؤلف ودر نظر گرفتن مخاطبین از نظر سطح فکر، سواد، فرهنگ ، سن و… الزامی است اما اینها نمی توانند در استقلال مترجم در فهم و درک ونوع خوانش و تأویل و تفسیر او از متن اصلی تأثیر گذارند وخلاقیت و فهم او را تحت الشعاع قرار دهند.
در حوزه هرمنوتیک هر معنایی نسبی است. معنای یگانه وتغییرناپذیر وجود نداردو هر متن براساس خوانش های متفاوت معانی گوناگون دارد که هیچ یک معنای نهایی وقطعی نیست.بدین ترتیب برداشت وتفسیر هر خواننده از متن تنها و تنها مختص خود او است و هر متن به تعداد مخاطبین خود می تواند خوانشهای متفاوت داشته باشد. «لوسین گلدمن» به عنوان یک جامعه شناس ادبی می گوید: «فاعل یک اثر هنری جمع است» . بنابراین در خلق یک اثر، مؤلف می تواند تنها یکی از عوامل یا فاعلها باشد و فرامتن به اندازه نویسنده در خلق و آفرینش اثر نقش دارد.
جامعه، مردم، تاریخ، فرهنگ ، واقعیت زمانه، خوانندگان، منتقدان، مترجمین و… هر یک به اندازه مؤلف در شکل گیری اثر دخیل و سهیم هستند.
ژاک دریدا به عنوان یکی از تئوریسین های ادبیات پست مدرن در این مورد می گوید: «هر متن به تعدادفرامتن های خود مؤلف دارد و به تعداد فرامتنها تفسیر و معنی، بنابراین فرامتن به اندازه مؤلف در نقاط ضعف و قوت متن دخیل است و به اندازه او مسؤول».